به گزارش راهبرد معاصر؛ عراق سالیان درازی است که به یک نقطه گسل منطقه و شاید حتی جهان تبدیل شده است. از همین روست که ثبات و آرامش در این کشور به خصوص پس از 2003، اگر نگوییم نایاب، حداقل کمیاب است. این وضعیت به خصوص پس از اعتراضات اکتبر 2019 و ترور سپهبد سلیمانی و ابومهدی المهندس، تشدید شده و اکنون افق آینده عراق در غبار غلیظ ابهام قرار گرفته است. در همین رابطه مصاحبه ای با کریم النوری، عضو شناخته شده سازمان بدر عراق که طی دو سال اخیر به اختلافاتی با این سازمان برخورده داشتیم. النوری از نزدیکان به حیدر العبادی است و در موضعگیری های این بازه زمانی، ضمن انتقاد از برخی مسائل، با بسیاری از اعضای سازمان به مشکل برخورده تا جایی که حتی زمزمه های خروجش از این سازمان نیز منتشر شد. در ادامه متن این مصاحبه اختصاصی راهبرد معاصر را می خوانید:
تظاهرات اکتبر مانند نمونه های قبل، ضد ناکارآمدی حکومت، اختلالات ساختاری، دزدی ها و نظام محاصصه برگزار شد. در این میان ناکارآمدی حکومت در مدیریت بحران باعث شد وضعیت بغرنج تر شود و قربانیان زیادی روی دست همه بماند؛ در حالی که اگر درست عمل می شد، حتی یک قطره خون هم ریخته نمی شد.
مشکل در این بود که برخی احزاب احساس کردند این دور از تظاهرات، موجودیت آن ها را هدف قرار داده اند و به همین خاطر در کنار حکومت ایستادند تا این که شد آن چه نباید می شد. حالا قربانیان به 600 شهید و بیش از 20 هزار مجروح رسیده اند.
گستردگی طیف های حاضر در این دوره از تظاهرات کم سابقه است. در موارد قبل اینچنین تمام طبقات عراق را در یک تظاهرات نمی دیدیم.
برخی دولت ها دچار این توهم شده بودند که آن چه در عراق می گذرد بیش از همه شبیه آن چیزی است که در سوریه گذشت. در سوریه چنین ادعا کردند که سقوط بشار به معنای سقوط دولت، بر هم خوردن توازن قوا و از بین رفتن محور منطقه ای است در حالیکه او اقدامات اشتباه زیادی مرتکب شده بود. در عراق هم همین استدلال را آوردند اما به هیچ وجه عوض شدن عادل عبدالمهدی به معنای سقوط عراق نبود. تظاهرات مطالباتی داشت و به اکثر آن ها دست یافت: تغییر قانون انتخابات، تغییر کمیسیون برگزار کننده انتخابات، کنارگیری حکومت و برگزاری انتخابات زودهنگام پس از تعیین نخست وزیر جدید.
کسی که حاضران در اعتراضات را در ایستادگی و بقا یاری رساند، مرجعیت دینی نجف بود و فشار او بر تصمیم گیران برای توقف به کارگیری زور و هدف قرار دادن معترضان را هرگز از یاد نمی بریم. او بود که معرکه فعلی را جنگ علیه فساد نامید.
از نظر من کسانی که به تظاهرات کنندگان هجوم می آورند با کسانی که به سفارت امریکا حمله می کنند، یکی نیستند. البته هر دو آن ها به حاکمیت و هیبت دولت احترام نمی گذارند؛ هرگونه حمله به اماکن دیپلماتیک اقدامی مجرمانه و خصمانه است. آنان که تظاهرات را هدف قرار می دهند، عناصر آشوبگر داخل نیروهای امنیتی یا شریک در تصمیم سازی امنیتی هستند. سازمان های امنیتی در عراق پر شمارند و هیچ کنترلی برای مقابله با اعتراضات به صورت تدافعی، نه تهاجمی و انتقامی، وجود ندارد.
آنان که سفارت خانه ها را هدف قرار می دهند، می خواهند عراق را به میدان جنگ تبدیل کنند و به هیچ وجه به فکر مردم این کشور نیستند.
اختلاف نظر در میان تمام اعضا و احزاب هست. اختلافات من با شماری از اعضای سازمان بدر شخصی نیست بلکه حرف من این است که برخی روندهای تصمیم گیری در سازمان باید اصلاح شود. نمی خواهم شورای مرکزی سازمان به حاشیه رانده شود. البته ضد آن ها نیستم ولی به هر حال تصمیم گرفتم مستقل عمل کنم تا آزادانه دیدگاه خودم را داشته باشم نه آن که تحت منطق حزبی فرعونی (دقیقا همانی را روایت می کنم که دیده ام)، قرار گیرم. حتی با وجود آن که حاج هادی العامری یکی از بهترین رهبران قطعی عراق باشد و سابقه درخشانی در مبارزه چندین ساله با داعش داشته باشد و در مسائل نظامی بسیار خبره باشد و نقش پر رنگی در آزادسازی عراق ایفا کرده باشد.
مشکل در تعیین نخست وزیر این است که هیچ کس خالی از عیب نیست و هرکس هم بخواهد بیاید، با هجمه رسانه ای سوزانده می شود و به همین خاطر انتظار نمی رود شخصیت قوی تری از عادل عبدالمهدی روی کار بیاید. شاید عامل خارجی پیش از انتفاضه اکتبر نقش پر رنگ تری در تعیین نخست وزیر داشت اما پس از اکتبر این نقش کمرنگ تر شده هرچند از بین نرفته است.
عادل عبدالمهدی شخصیتا، فردی سازشگر و صلح طلب استو به دنبال سلطه و دشمنی نیست. او برنامه های اقتصادی و سیاسی تئوری پردازی شده ای داشت. آن چه باعث شد او در حل این بحران ناتوان نشود و بر عمق فاجعه بیفزاید، اعتمادش به دیگران بود. او قدرت و اداره را به دست دیگران سپرد و در برون رفت از بحران شکست خورد.
نقش ایران در دو محور قابل بررسی است. یکی در محور امنیتی است که همواره مثبت بوده. ایران در حمایت از عراق در مواجهه با داعش، موضعی تاریخی داشت. هیچ دولتی در جهان مانند ایران در حمایت تسلیحاتی، مستشاری و نظامی از عراق وارد عمل نشد. اما نقش ایران در حوزه سیاسی، منفی بوده به رغم آن که سیاست های ایران را هوشمندانه می دانم. ایران بر عناصر شکست خورده که مردم از آن ها فاصله گرفته اند سرمایه گذاری کرده.
به همین خاطر نباید شگفت زده شد که چرا در عراق شعارها و نسبت های غلط علیه ایران داده می شود چراکه علاوه بر این مسیر سیاسی، از دوره صدام رسانه هایی در عراق ضد ایران تبلیغ می کنند و رسانه های دولت های خلیج هم همین موضع را دارند.
پس از سقوط صدام در 2003، عراقی ها نسبت به بقای نیروهای امریکایی موضع مثبت، ممتنع و منفی داشتند. کردها موضع مثبت داشتند، شیعیان موضع مردد و ممتنع داشتند چون ورود امریکا را پایان صدام می دیدند. البته مقتدی صدر در آن برهه با اکثریت شیعه همراه نشد و به مبارزه مسلحانه پرداخت. سنی ها اما مخالف بودند. اکنون جبهه بندی ها عوض شده. شیعیان حضور امریکایی ها را رد می کنند، کردها روی موضع قبلی خود هستند و سنی ها از رد به قبول و تائید رسیده اند.
سبب این موضوع، بحران اعتماد میان طرف های حاضر است. سنی ها خروج امریکا را قرار گرفتن در خطر مقابل "شبه نظامیان" شیعه و از بین رفتن حاکمیت داخلی دولت می بینند. کردها هم به شرکای عراقی اعتمادی ندارند بلکه امریکا را ضامن بقای خود می پندارند. به همین خاطر در جلسه رای به خروج نیروهای امریکایی، غیاب آشکاری را از سوی نمایندگان کرد و سنی شاهد بودیم.
قطعا تکروی شیعیان در تصمیم به خروج امریکا به تقسیم عراق به سه اقلیم (طبق طرح جو بایدن) خواهد انجامید. شاید رهبران سنی آن را جدایی تلقی نکنند بلکه تنها اقلیم بدانند ولی واضح است که اقلیم گام اول در جدایی است. همانطور که وجود امریکا جدایی اجتماعی در عراق را به وجود آورد، خروج آن هم ممکن است باعث شکاف یا حتی تجزیه عراق شود.